اشتباهــــی... !

اشتباهــــی... !

...از عشـــــق که حرف می زنی یاد حبـــــابی می افتم که به تلنگری بند است
اشتباهــــی... !

اشتباهــــی... !

...از عشـــــق که حرف می زنی یاد حبـــــابی می افتم که به تلنگری بند است

...

درون من دختری زندگی می کند،
به غایت بینهایت لجباز... 
آستین به فراموشی تو که بالا می زنم، 
با همان سماجت کودکانه اش، 
مو به مو سمفونی صدای بودنت را در لحظه هایم اجرا می کند...

نظرات 4 + ارسال نظر
زهرا برنا(دختر پاییزی) شنبه 14 دی 1392 ساعت 09:56

عزیزم وبلاگت خیلی قشنگه...راستی وب ندارم از تو وب مهدیس تو رو دیدم

ممنونم :)
بله منم شعر قشنگ شمارو خوندم عزیزم، خیلی قشنگه، تبریک میگم

مهدیس یکشنبه 26 آبان 1392 ساعت 17:25 http://mahdiszd.blogfa.com

دوست عزیر از حضورت در وبم تشکر می کنم با آرزوی موفقیت امیدوارم دوباره بهم سر بزنی.خوشحال میشم.

ممنونم عزیزم. منمو برات آرزوی موفقیت میکنم.حتما :)

فرشته چهارشنبه 15 آبان 1392 ساعت 22:12 http://fereshte71.blogsky.com

همیشه نمی توان زد به بی خیالی و گفت :
تنها آمَده اَم ؛ تنها می روم ....
یک وقت هایی ،شاید حتی برای ساعتی یا دقیقه ای ....
کَم می آوری ..........
دل وامانده اَم یک نَفَر را می خواهد......

م..... سه‌شنبه 14 آبان 1392 ساعت 17:35 http://pechpechhayeman.blogsky.com

میگن بعضی وقتا آدم بخاطر عشق نیست که نمیخواد کسی و فراموش کنه بخاطر وجدانه فکر کنم این دخترک لجباز همون وجدانته

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد