باران تنها نیست .
تنها هم نمی گذارد باشی ....
سقف چتر ، جان می دهد برای باهم بودن...
برای حرفهایی از جنس لطافت قطرات باران...
برای قدم زدن های بی ملاحظه ...
برای عکس ...
برای ثبت خاطراتی از جنس همیشه ...
باران تنها نیست تنها نمی گذارد باشی ...
به یک حس شیفتگی بسیار در قطرات باران دچارت می کند ...
همین است که هرکجا هم که باشی ...
چه از باران بگریزی چه اتصال پیدا کنی به راه رفتن در زیر باران ...
هرگز تنها نخواهی ماند .
کافی است...
یاد آن لحظه بیفتی ...
باران تنها نیست ، تنها هم نمی گذارد بمانی...
اشک ریختن ته دلم خوشحالم که هنوز عشقت رو تو دلم دارم ...
تو این فکر بودم که با هر بهونه
یه بار آسمونو بیارم تو خونهبه تو فکر کردن عجب حالی داره
دلم تنگ است ...
دلم اندازه حجم قفس تنگ است...
سکوت از کوچه لبریز است صدایمخیس و بارانیست...نمی دانم چرا در قلب من پاییـــز طولانیست ...
تنهایی ِ من شاید، از نوع ِ نادرش باشد !
تنهایی ِ من پُر صداست...
پچ پچ ِ فکر دارد...
زوزه ی باد هم...
آوای دل تنگی هم که غوغا می کند...
گاهی یادش میرود مواظب خودش باشد . . .
خط میافتد روی شیشهء دلش، غصه انبار میشود توی دلش . . .
ابر میشود، باران میشود، سرگردان می شود، گم می شود حتی . . .تو هم آن آدم قبلی نیستی . . .
انگار احساست را توی یکی از همان خانه ها،کوچه ها ،مغازه ها . . .
کنار آدمی که دیروز آشنا بود جا گذاشتی،فکر میکنی گم شدی . . .آدم است دیگر . . .
گاهی دلتنگیهایش آنقدر زیاد میشود که نسبت به خودش هم بیگانه می شود...
آن روز
بــارن می آمد
مـــن
دستم را چـتــر ِ ســرت کــردم
وقــتـــی
دلتنگـــی هایـــم ، یـکـی یـکـی
از بین دستهایم و دلم در آب مـی ریـخـتـنـد
تـازه فـهمیـده بـودی
که چـقـدر دوسـتــت دارم
کــاش... هــرگــز
باران بــنـــد نمی آمـــد...