اشتباهــــی... !

اشتباهــــی... !

...از عشـــــق که حرف می زنی یاد حبـــــابی می افتم که به تلنگری بند است
اشتباهــــی... !

اشتباهــــی... !

...از عشـــــق که حرف می زنی یاد حبـــــابی می افتم که به تلنگری بند است

کاش که بارون بباره...


باران تنها نیست .

تنها هم نمی گذارد باشی ....

سقف چتر ، جان می دهد برای باهم بودن...

برای حرفهایی از جنس لطافت قطرات باران...

برای قدم زدن های بی ملاحظه ...

برای عکس ...

 برای ثبت خاطراتی از جنس همیشه ...

 باران تنها نیست تنها نمی گذارد باشی ...

به یک حس شیفتگی بسیار در قطرات باران دچارت می کند ...

 همین است که هرکجا هم که باشی ...

 چه از باران بگریزی چه اتصال پیدا کنی به راه رفتن در زیر باران ...

 هرگز تنها نخواهی ماند .

 کافی است...

 یاد آن لحظه بیفتی ...

 باران تنها نیست ، تنها هم نمی گذارد بمانی...


بارون...

وقتی بارون میباره ...

میرم زیر بارون بدون چتر...

سرمو رو به آسمون میکنم تا قطره های بارون تو صورتم بخوره

... تا نکنه کسی اشکامو ببینه ... اونقدر زیر بارون میمونم تا سرتا

پام خیس خیس میشن .... اونقدر زیر بارون میمونم تا به خودم
بلرزم ....

اون وقت همه عشقمو از عمق وجودم حس میکنم ... و در اوج

اشک ریختن ته دلم خوشحالم که هنوز عشقت رو تو دلم دارم ...


آپیها

خیلـــــی قشنگه ... :)

آپلود عکس رایگان و دائمی


چاووشی _ دوست داشتم


تو این فکر بودم که با هر بهونه

یه بار آسمونو بیارم تو خونه
حواسم نبود که به تو فکر کردن
خود آسمونه ِ  خود آسمونه ِ
تو دنیای سردم به تو فکر کردم
که عطرت بیاد و بپیچه تو باغچه
بیای و بخندی تا باز خنده هاتو
مثل شمعدونی بذارم رو طاقچه
به تو فکر کردم به تو آره آره
به تو فکر کردم که بارون بباره
به تو فکر کردم دوباره دوباره
به تو فکر کردن عجب حالی داره
تو و خاک گلدون با هم قوم و خویشین
من و باد و بارون رفیق صمیمی
از این برکه باید یه دریا بسازی
یه دریا به عمق یه عشق قدیمی
دوست داشتم با... تمام وجودم
عزیزم هنوز هم تو رو دوس دارم
الهی همیشه کنار تو باشم
الهی همیشه بمونی کنارم


به تو فکر کردم به تو آره آره
به تو فکر کردم که بارون بباره
به تو فکر کردم دوباره دوباره

به تو فکر کردن عجب حالی داره


دلم تنگ است...


دلم تنگ است ...

دلم اندازه حجم قفس تنگ است...

سکوت از کوچه لبریز است صدایمخیس و بارانیست...

نمی دانم چرا در قلب من پاییـــز طولانیست ...


گناه

غیبت به هنگامی که حضورت لازم است ...

گناهی نابخشودنی محسوب می شود !!


تنهایی من

تنهایی ِ من شاید، از نوع ِ نادرش باشد !
تنهایی ِ من پُر صداست...
پچ پچ ِ فکر دارد...
زوزه ی باد هم...

آوای دل تنگی هم که غوغا می کند...


همه اش به کنار !
ملودی ِ دوست داشتنی ام را بگو ، که وقتی اوج می گیرد،
اشک هم عنان از کف می دهد و صدای چک چک اَش سر به آسمان می ساید...
همیشه می گفتی که من متفاوت از دیگرانت بودم
آری
دیگر باورم شده
این چنین دل تنگی ها را فقط من تاب می آورم و بس...

دلتنگم

دلتنگــــــم...
مثل آن ابر بهار که برای باریدن دل دل میکند...!
دلتنگم مثل وقتی که بی صدا رفتی...
دلتنگم مثل ...
مثال ندارد دلتنگیـــم...

آدمیزاد است دیگر . . .

گاهی یادش می‌رود مواظب خودش باشد . . .

خط می‌افتد روی شیشه‌ء دلش، غصه انبار می‌شود توی دلش . . .

ابر می‌شود، باران می‌شود، سرگردان می شود، گم می شود حتی . . .
چشم باز میکند می بیند قسمتی از خودش جا مانده توی تونل زمان . . .
از یه جایی دیگر خودش نیست . . .
خودت نیستی هیچ چیز سر جای خودش نیست . . .

تو هم آن آدم قبلی نیستی . . .

انگار احساست را توی یکی از همان خانه ها،کوچه ها ،مغازه ها . . .

کنار آدمی که دیروز آشنا بود جا گذاشتی،فکر میکنی گم شدی . . .
اما این خانه،این کوچه،این مغازه،این آدم ها همان آدم های دیروزی اند ،همان 
مغازه و کوچه و خانهء دیروز ;
اما تو دیگر آن آدم دیروز نیستی...
بعضی وقتها آدم با خودش هم غریبگی میکند با خودش هم غریبه می شود ...
گاهی و بدترین حالت وقتیست که توی دالانای خودت گم شوی. . .
بشینی جلوی آینه و زل بزنی به چشمهایت و هی خودت را نگاه کنیُ ونشناسیش . . .
خیابانهای صورتت، کوچه های چشمهایت ،پیچ در پیچای روحت حتی غریبه اند و
همه چیزش ناآشناست، به همه میتوانی دروغ بگویی، مگر آینه، الا خودت . . .

آدم است دیگر . . .


گاهی دلتنگی‌هایش آنقدر زیاد میشود که نسبت به خودش هم بیگانه می شود...


آن روز

 آن روز

بــارن می آمد

مـــن

دستم را چـتــر ِ ســرت کــردم

وقــتـــی

دلتنگـــی هایـــم ، یـکـی یـکـی

از بین دستهایم و دلم در آب مـی ریـخـتـنـد

تـازه فـهمیـده بـودی

که چـقـدر دوسـتــت دارم

کــاش... هــرگــز

باران بــنـــد نمی آمـــد...

نمیــآیی ؟

صَف می کشــند دلتنگی های مَن ...
چو دانه های تسبیــح ِ به نَخ کشیــده شُده...
چقــَدر بگـردانَم دانــه ها را
تا تـــو بیایی ؟!