مـی گویند :
واژه هایت بوی شکستن مـی دهد ...
سوء تعبیر شده !
فقط چند ترک ساده است ...
تو نگران نباش ،
تا روز دیدنت سرپا می مانم...
قول می دهم !
مـی گویند :
واژه هایت بوی شکستن مـی دهد ...
سوء تعبیر شده !
فقط چند ترک ساده است ...
تو نگران نباش ،
تا روز دیدنت سرپا می مانم...
قول می دهم !
درون من دختری زندگی می کند،
به غایت بینهایت لجباز...
آستین به فراموشی تو که بالا می زنم،
با همان سماجت کودکانه اش،
مو به مو سمفونی صدای بودنت را در لحظه هایم اجرا می کند...
عزیز من ...
عزیز تنهایی هایم ...
نیستی اما من خوب آموخته ام ... تنها می توان عاشق بود ...
تنها می توان عشق ورزید
تنها می توان دوست داشت...
حضور جسمانی ات را نمی خواهم... تصور بودنت است که مرا هر لحظه زنده می کند ...
قلب من اشتیاق پنهان رو به صعود دل من به تو مرا نگه می دارد...
حتی اگر نباشی... دلم به یاد حضورت زنده است..
پس هستی ... هستی فقط تا دلم عاشق باشد...
تا عشق بورزد...
تا دلم باشد... بماند..
بگذار بدون تو در کنارت باشد...
غصه مرا کشت!! وقتی دیدم.. دست به سینه ایستاده ای!! من تمام راه را..به شوقِ تو دویده بودم.
ازپنجره که بیرون را می نگرم
همه جا تو را می بینم ولی انگار...
خودت جای دیگری وسهم من از تو فقط تصویر توست!
چــ ـه جَنگــــــیـ به راهـ افتــ ـادهـ بین دل و غـُـرور !
دلِ تـــو را میخواهـَـد!
مُدام میگویَد به دنبالَتــ بیایَم
وَ غـــــــ ـُــــــرور
پاهایَم را بَسته
تو نتـــَرس !
جایَتــ امن استــ
قُربانـــیـ این جَنگــ مَنم !