اشتباهــــی... !

اشتباهــــی... !

...از عشـــــق که حرف می زنی یاد حبـــــابی می افتم که به تلنگری بند است
اشتباهــــی... !

اشتباهــــی... !

...از عشـــــق که حرف می زنی یاد حبـــــابی می افتم که به تلنگری بند است

یاد تو...

با یاد دست های تو

هنگامه ی شکوفه ی نارنج بود و،منبا یاد دست های تو،
-سرمست-
تن را به آن طبیعت عطرآگین
جان را به دست عشق سپردم.
با یاد دست های تو،
ناگاه!
مشتی شکوفه را بوسیدم به سینه فشردم.
فریدون مشیری
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد