اشتباهــــی... !

اشتباهــــی... !

...از عشـــــق که حرف می زنی یاد حبـــــابی می افتم که به تلنگری بند است
اشتباهــــی... !

اشتباهــــی... !

...از عشـــــق که حرف می زنی یاد حبـــــابی می افتم که به تلنگری بند است

نگاه مهتاب...

دیشب طنین رویا در خاطرم گذر کرد
دیشب نگاه مهتاب بر خواب من نظر کرد...

دیشب شدم سر و پا یک عاشق خیالی
بر صورتش گرفتم دستان سرد و خالی...

من غرق گشتم آری! از گوهر وجودش
مست طرنم و ناز از تار و پود و بویش...

حس خوش رسیدن مثل بهار زیباست
گلهای بوسه چیدن عطر تمام دنیاست...

در خواب ناز دیدم دستان او به دستم
با اشتیاق می گفت من عاشق تو هستم...

دردا!!! عاشق تو این عشق سرد و تنها
مستانه می سراید بار دگر تمنا....


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد