اشتباهــــی... !

اشتباهــــی... !

...از عشـــــق که حرف می زنی یاد حبـــــابی می افتم که به تلنگری بند است
اشتباهــــی... !

اشتباهــــی... !

...از عشـــــق که حرف می زنی یاد حبـــــابی می افتم که به تلنگری بند است

من صبورم اما...

من صبورم اما...

به خدا دست خودم نیست اگر می رنجم

اگر شادی زیبای تو رابه غم غربت چشمان خودم میبندم

تو نمی دانی چقدر با همه ی عاشقی ام محزونم

و به یاد همه ی خاطرهات مثل یک شبنم افتاده به خاک مغمونم

من صبورم اما...

بی دلیل از قفس کهنه ی شب می ترسم

بی دلیل از همه تیرگی تلخ غروب و چراغی که تو را از شب متروک دلم دور کند میترسم

من صبورم اما...

این بغض گران صبر نمی داند چیست!

نظرات 1 + ارسال نظر
آشنای دوست دوشنبه 16 اردیبهشت 1392 ساعت 00:31 http://freenotion.niloblog.com

سلام وبت قشنگه بااجازه ات از مطالبش استفاده کردم
منم یه وب تازه درست کردم خوشحال میشم بیای

سلام ممنون، خواهش میکنم
این جملات یا شعرارو درسته من ننوشتم اما همشون حرفای دلم ِ
منم کپیشون میکنم:) خوشحالم که خوشت اومده:)
حتما بهت سر میزنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد