اشتباهــــی... !

اشتباهــــی... !

...از عشـــــق که حرف می زنی یاد حبـــــابی می افتم که به تلنگری بند است
اشتباهــــی... !

اشتباهــــی... !

...از عشـــــق که حرف می زنی یاد حبـــــابی می افتم که به تلنگری بند است

شوق ِ دیدار...


غصه مرا کشت!!‏

وقتی دیدم..

دست به سینه ایستاده ای!!

‏من تمام راه را..به شوقِ تو دویده بودم.

خاطرات...


گآهی فَقط بوی یک عَطرش ، 
یاد آوری ِ صِداش ، 
خُوندن smsش ، 
بَرای چند لحظِه... 
باعِث میشِه دقیقاً اِحساس کنی...! 
که قلبِت داره از تو سینه ات کَنده میشه...!

منطق...!

چـقــــدر ســـختــــه منـــطقـــــی فــکر کنــــی

وقتــــی ...

احــســـاســـاتـــت داره خـــفــت میـــکنـــه!!!!!



سهم من...


ازپنجره که بیرون را می نگرم

همه جا تو را می بینم ولی انگار...

خودت جای دیگری وسهم من از تو  فقط تصویر توست!

تو...


مگر می شود با پرتاب های مکرر سنگ
تصویر ماه را در آب پاک کرد !!!
حافظه ام پر از توست...

تقویم دلم

تو شده ای انقلاب زندگی من!
حالا هر آنچه در زندگی من است تاریخ دار شده است ...
« قبل از تو ، بعد از تو »

حرف دلم

چه دنیای عجیبی است!

هر وقت حرف دلم را زدم

  دلت را زدم...

خدایا...

خُــدایــــ ـا

آسمــــانَتــــــــ چــه مــَزه ای است؟

مَن که فقــَـط زَمیــــن خــ ـورده ام !

مَنـــو از یـــادش بـــُردهـ !

بَدتَریــن جـ ـای ِ دلتَنـگیــ ـم ،

اونجـ ـاسـت کـ ـه پیشِ خودَم فکـــر میکنــَم

مَنـــو از یـــادش بـــُردهـ !!! 

بخدا که خودم هم نمیدانم!

داستان من یکباره به فصل آخر رسیده است!!!
طوری که دلم حال یک عصر جمعه ی بارانی را دارد...
بار اولش که نیست! کار هر روزش است.
هر روز پر از دلتنگی و آشوب.
دلتنگ چه! بخدا که خودم هم نمیدانم!
نمیدانم چه کسی برایم دلتنگی آرزو کرده است...