اشتباهــــی... !

اشتباهــــی... !

...از عشـــــق که حرف می زنی یاد حبـــــابی می افتم که به تلنگری بند است
اشتباهــــی... !

اشتباهــــی... !

...از عشـــــق که حرف می زنی یاد حبـــــابی می افتم که به تلنگری بند است

همین امشب!

می شود باران ببارد؟

همین امشب!

قول می دهم فقط

قطره های پاکش را بغل کنم!
و بی هیچ اشکی
دستهایش را بگیرم
قول می دهم
فقط بویش را حس کنم!
اصلا اگر ببارد
فقط از پشت پنجره نگاهش می کنم
قول می دهم برایش شعر نگویم
فقط... می شود؟
امشب.... ؟

خدایا

دلم به اندازه تمام روزهای بارانی تنگ است...

جایَتــ امن استــ ...

چــ ـه جَنگــــــیـ به راهـ افتــ ـادهـ بین دل و غـُـرور !

دلِ تـــو را میخواهـَـد!

مُدام میگویَد به دنبالَتــ بیایَم 

وَ غـــــــ ـُــــــرور

پاهایَم را بَسته 

تو نتـــَرس !

جایَتــ امن استــ 

قُربانـــیـ این جَنگــ مَنم !

اجبار

رفـتـن هـمـیـشـه اخـتـیـاری نـیـسـتــــ

آدمــ گـاهـی مـَجـبـوره 

کـسـی رو کــه دوسـت داره آبـی پـشـتـــ ِ سـَرش بـریـزد

دُعـایـی بـرایـش کـنـد

و بـه دسـتــِ او یـی بـسـپـارَدَش کـه 

شـده اسـتـــ هـمـه ی او...

سادگی ام...

حل شده ام مثل یک معما . . .
راست میگفتی خیلی ساده ام.

ببر باران...

بر ســـــــــرم ســـــایه نکـــــــــــن

بگــــــــــذار بــــــاران

کمـــــــــــــــی از روزهــــــایی که

بـــــــا تــــــو

خاطـــــــــره نکـــــــــــرده ام را

بـا خـــــــود ببــــــــــــرد...

گیرم تمام این صفحه را هم عاشقانه نوشتَم!
از این سِتون به آن سِتون
فرجی نَخواهد شُد
وَقتی ،
دلت بَرایم تَنگ نمی شود!.. 

همیشگی...

تـو رفـتـیی
انـگـار ڪـﮧ مـن از اولـش نـبـودم !
مـن ولـی مـیمـانـم
انـگـار ڪـﮧ تـو تـا آخرش هـسـتـی ...

حجم دلتنگی ام

گاهـ ـی حجـ ـم ِ دلــــتنـگی هایـ ـم
آن قــَ ـــ ـدر زیـاد میشود
که دنیــــا
با تمام ِ وسعتش
برایـَم تنگ میشود ...
... ... دلتنــگـم...
دلتنـــــگ کسی کـــــه
گردش روزگــــارش به من که رسیــــد از
حرکـت ایستـاد...
دلتنگ کسی که دلتنگی هایم را ندید...
دلتنگ ِ خود َم...
خودی که مدتهـــاست گم کـرد ه ام... .

دلم برای کسی تنگ است...

دلتنگی یعنی:
روبروی دریا ایستاده باشی 
و خاطره بیابان خفه ات کند...!!

من صبورم اما ... !!

آه ..!! این بغض گران صبر نمی داند چیست ؟؟

دلتنگی همیشه همراهم 

می آید مثل سایه بی ردپا...!!!


دیروزها کسی رو دوست می داشتیم 

این روزها دلتنگ و تنهائیم ...

تمام عمر به همین سادگی گذشت...!!!!


دلم برای کسی تنگ است که دل تنگ است…

دلم برای کسی تنگ است که طلوع عشق را به قلب من هدیه می دهد …

دلم برای کسی تنگ است که با زیبایی کلا مش مرا در عشقش غرق می کند…

دلم برای کسی تنگ است که تنم آغوشش را می طلبد …

دلم برای کسی تنگ است که دستانم دستان پر مهرش را می طلبد…

دلم برای کسی تنگ است که سرم شانه هایش را آرزو دارد…

دلم برای کسی تنگ است که گوشهایم شنیدن صدایش را حسرت می کشد …

دلم برای کسی تنگ است که چشمانم ، چشمانش را می طلبد …

دلم برای کسی تنگ است که مشامم به دنبال عطر تن اوست…

دلم برای کسی تنگ است که اشکهایم را دیده…

دلم برای کسی تنگ است که تنهاییم را چشیده…

دلم برای کسی تنگ است که سرنوشتش همانند من است…

دلم برای کسی تنگ است که دلش همانند دل من است…

دلم برای کسی تنگ است که تنهاییش تنهایی من است…

دلم برای کسی تنگ است که مرهم زخمهای کهنه است…

دلم برای کسی تنگ است که محرم اسرار است…

دلم برای کسی تنگ است که راهنمای زندگیست…

دلم برای کسی تنگ است که قلب من برای داشتنش عمرها صبر می کند…

دلم برای کسی تنگ است که دوست نام اوست…

دلم برای کسی تنگ است که دوستیش بدون (( تا )) است…

دلم برای کسی تنگ است که دل تنگ دل تنگی هایم است…

دلم برای کسی...


_دگر کافیست.

دوستت دارم...

حکایت غریبی است...!!! امروز پس از مدتها قلم در دستم
با عشق رقصید...!!
امروز بهانه ای برای نوشتن دارم
مخاطب خاص... !!
نمی دانم می توان تورا واژه کرد یا نه ؟؟؟
کیسه حروفم را تکانده ام
شاید میان این همه واژه سردرگم
((تورا)) بیرون بکشم
اعتراف گونه می نویسم و اقرارمی کنم
عمق نگاهت را درک کردم
پراز بهانه ام از تو
بهانه ای برای از تو گفتن
آن طرف تر هم بنگر
شاید دلم را در آن باران بیابی
واژه هایم را برایم بچین
شاید زیباترین کلمه ای که سالهاست
منتظرش بودم رابیابم
اما این واژه ها را تو کنار هم بچین
من دیگرخسته ام ...!!!!
د و س ت ت د ا ر م ا ی ع ش ق