یه دریا اشـــــــــــــــک برای ریختن دارم . . .
یه دل گرفته . . .
یه زندگی پر از خالی . . .
من سرشارم از تنــهایـــــــــی . . .
تو این خونه از این حالی که داریم
خودت خواستی خودت گفتی یکی شیم
اسیرِ بازیای زندگی شیم
تو این شب گریه ها رو شاد کردی
منی که با تو برگشتم به دنیا
داره ویرون می شه با دستای ما
نگو فردای ما با هم یکی نیست
همیشه زنده بودن زندگی نیست
تو این شب گریه ها رو شاد کردی
هَوآیَـــــم رآ نَدآرے...
می گویند ستاره ای که گاه
بالای ِ بام ِ خانه ی ِ ما می آید
روح ِ غمگین ِ همان قاصدکی ست
که شبی از ترس ِ باد
پشت به جنوب وُ
روو به جایی دور
گذاشت ُ
رفت ُ
دیگر ...
به خواب ِ هیچ بوته ای
باز نیامد ...
اشک هایم را می بوسم وقتی در نبودنت برایم خودکشی می کنند!
بهای سنگینی دادم تا فهمیدم کسی را که
قصد ماندن ندارد
بایــد راهــی کــرد !
یه دریا اشـــــــــــــــک برای ریختن دارم . . .
یه دل گرفته . . .
یه زندگی پر از خالی . . .
من سرشارم از تنــهایـــــــــی . . .