اشتباهــــی... !

اشتباهــــی... !

...از عشـــــق که حرف می زنی یاد حبـــــابی می افتم که به تلنگری بند است
اشتباهــــی... !

اشتباهــــی... !

...از عشـــــق که حرف می زنی یاد حبـــــابی می افتم که به تلنگری بند است

...

برای دوباره آمدن
چشمهایم روز اولی ندارند !
اصلاً
چشمهایم را ببندم که چه؟
کسی که بــــــاد دست به دستش کرد
برگشتنی نیست . . . !

گاهی نمیخواهمت!


گاهی تنهایی آنقدر قیمت دارد که درب را باز نمی کنم ،

حتی برای "تــــــــــو" که سالها منتظر در زدنت بودم !

دلتنگ مینویسم...

من
دلتنگ می نویسم
اما تو
دلتنگ نخوان
بگذار
این تنهایی های بی پایان
این دوری های همیشگی
این اشکها که اخرین سربازان این نبردند!
تنها سهم من
از این غنایم باشد...
من عادت کرده ام
به جنگهای نابرابر
برنده یا بازنده...!

یاد...

دستم را بگیر ، نگذار به یادت بیفتم …

گاهی وقتا...


گاهی وقت ها ... !! یادت میره که ... لیوان چاییت رو به روت ... داره یخ می کنه ...

! یادت میره که ... بین اشک ریختنات ... پلک بزنــی ... ! یادت میره که .... شبها

 برای خوابیدن .... باید چشاتــو ببندی ... ! یادت میـــره که ... وقتی تلفن زنگ می

 خوره ... اون پشــت خط نیست .... ! یادت میــره که مقصرکی بود ... 

قاصدکم...

می گویند ستاره ای که گاه
بالای ِ بام ِ خانه ی ِ ما می آید
روح ِ غمگین ِ همان قاصدکی ست
که شبی از ترس ِ باد
پشت به جنوب وُ
روو به جایی دور
گذاشت ُ
رفت ُ
دیگر ...
به خواب ِ هیچ بوته ای
باز نیامد ...

...

...
یک...
دو....
سه....
چندین و چند
...هر چقدر می شمارم خوابم نمی برد
من این ستاره های خیالی را
که از سقف اتاقم
تا بینهایت خاطرات تو جاری است
....
یادش بخیر
وقتی بودی
نیازی به شمردن ستاره ها نبود
اصلا یادم نیست
ستاره ای بود یا نبود...
هر چه بود شیرین بود...
حتی بی خوابی بدون شمردن ستاره ها.

...

بهای سنگینی دادم تا فهمیدم کسی را که
قصد ماندن ندارد
بایــد راهــی کــرد !

سرشارم از تنــهایـــــــــی . . .

یه دریا اشـــــــــــــــک برای ریختن دارم . . .
یه دل گرفته . . .
یه زندگی پر از خالی . . .

من سرشارم از تنــهایـــــــــی . . .

تکرار در تکرار...

هــــَر روز تکراریستــ...

صُبــح هَمــ مــــآجَرای ســـآבه ایستــ!

گنجشکــ ـها بیــ خوבیـــ شـُلوغــَشـــ می کننــב!