اشتباهــــی... !

اشتباهــــی... !

...از عشـــــق که حرف می زنی یاد حبـــــابی می افتم که به تلنگری بند است
اشتباهــــی... !

اشتباهــــی... !

...از عشـــــق که حرف می زنی یاد حبـــــابی می افتم که به تلنگری بند است

...

تمام حرف هایم همان هایی هستند که نوشته نمیشوند!

همان سه نقطه های بیچاره...!!!


++...

+

چرامیگویند “ها” علامت جمع است؟
“تن” را با “ها” جمع کنی خودت میمانی و خودت.

باد...

عمری گذشت تا باورمان شد آنچه باد می برد ما بودیم نه خاطراتمان!

من

در تَلـآطُــ ـمِ روزِگـــآر نآسازگـــآر ،

" مَــــטּ "

دورتَـــر اَز هَمیشه، کُنج ِ زنــ ـدگی

جـآ مآنـבه اَم! 

هیچ

هیچ هم برای خودش عالمی دارد …

وقتی “ همه ” هایت هیچ میشوند ،

آن وقت “ هیچ ” برایت یک دنیاست …!

درد

بـــرای بـــعضی دردها...

نـــه می توان گریــــه کرد ، نــــه مـی توان فریـــــــــاد زد ... !

بــــرای بـــــــــــعضی دردها ...

فـــــقط می توان نــگاه کرد و بی صدا ،

شـــــــــکــــــــــســـ ــــــت ... !

سخت است!

اבعـــــای بے تـَـفــاوتـــے سخــت است!

آن هــم

نسبــت به کســے کــﮧ

زیبــــاتـــریــن حـــس בنیــــــــا را،

با او تجـــربـــﮧ کــرבے ….!

سکوت

این روزها سکوت را به فریاد ترجیح میدهم؛ 

خیلی وقته که تصمیم گرفتم آروم توی خودم حل و فصل کنم نبودن آدمها رو...!

تمرین!

من چرک نویس احساسات تو نیستم ! 

 "دوستت دارم" هایت را جای دیگری تمرین کن ...!

متفاوت

من تنها کمی متفاوتم

 وقتی تمام دردهای دنیا روی شانه های دخترانه ام کوه می شود...

 من به پهنای تمام کوه پایه ها لبخند می زنم...