و من هنوز هم نمیدانم
جهنم را چه کس ارزانی زمین کرد
ارزانی زمین نه،
ارزانی دردهای من...
من پشت دیوار این جهنم می ایستم
تا شاهد تمام تقلبها باشم
این ماه مقدس می آید...
و من میخواهم بدانم چند نفردیگر تو را
با تقلب به دست می آورند!
و برگه صداقت من هنوز بالاست...
دلتنگی هایم را گران خریده ام
و تو چه ارزان اخمهایت را می فروشی
چگونه همیشه کسی در پشت آن پل
که نمیدانم کجاست و نمیدانم کیست
دستهایش را به راحتی از هم میگشاید
و تو را به آغوش میکشد
و من با این همه تنهایی...
میمانم تنها وبی تو
به تمام دنیا میگویم
تا نیایی
این دل خوشی ها هم ارزانی خودت
سایه اش را پشت سرت دیده ام
برگرد...
از یادت می روم !
روزی شبیه به همان روزهایی که تمام یادت شده بود " من "...
روزهـا شبیه اند !
اما " تو " دیگر شبیه آن روزهـا نیستـی ...
روزهای با هم بودنمان
روزهای خیلی خاصی که فقط تو می دانی و من ...
همه را فراموش کرده ای ...
حتی مرا ...
مرا که " آرام جانت " بودم ، " عمرت "بودم، " عشق همیشگی ات " بودم ....
یادت نیست ...
اردیبهشت ِ بی تو ... اردی جهنم است ...
حالا باز هم نیا ...!تو مقصری اگر من دیگر ” من سابق ” نیستم !
من به فراموش کردنت محکومم!
من همانم که درگیر عشقت بودم !
کاش ادم بودی تا محکوم نشوم به فراموشیت
توچه بودی؟؟
یادت نمی آید ؟!
من همانم !
تورا نمیدانم
هنوزم...
حتی اگر این روز ها هر دویمان بوی بی تفاوتی بدهیم