اشتباهــــی... !

اشتباهــــی... !

...از عشـــــق که حرف می زنی یاد حبـــــابی می افتم که به تلنگری بند است
اشتباهــــی... !

اشتباهــــی... !

...از عشـــــق که حرف می زنی یاد حبـــــابی می افتم که به تلنگری بند است

پایــیز

گذشتی ﺗـﺎﺑـﺴﺘــﺎﻥ...

بگذر...

ﺣﺎﻟﻢ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺧﻮﺏ ﻧبود،

 ﭘـــﺎﯾﯿﺰ  ﺣﺎﻝ ﻣﺮﺍ ﺧﻮﺏ ﻣﯽ ﺷﻨﺎﺳﺪ ...

من یا من ؟

این روزها میشنوم آن انسانی نیستم که خود میبینم !

از هرکه میپرسم گناهم چیست نمیگوید !

دیگر نمیدانم من اینم یا آنم ؟ اینی که میشناسم یا آنی که هیچ درباره اش نمیدانم !

شنیدم مادرم میگفت خبیثم و من امروز آموختم که آدم خبیث هم اشک میریزد ...

آدم خبیث هم دل دارد...

 آدم خبیث هم بغض گلویش را میفشارد...

امروز فهمیدم آدم خبیث هم سعی میکند خوب باشد... !

امروز فهمیدم حتی وقتی به آدم خبیث هم میگویند خبیث قلبش میشکند .

دوستی گفت تشنه قدرتم ولی نمیدانم چرا وقتی همه سعی میکنند عشقشان را کنار خودشان نگه دارند میشوند عاشق و من میشوم تشنه قدرت و تسلط !

چند روزی ست میپیچد این صفت های جدید در سرم و جواب همه شان فقط اشک است ...

گلوله های گرم اشک در میان آب سرد شیر روشویی و تصویر یک من در آیینه منی که دیگر نمیشناسمش !

شعله قلبم تنها به امید این روشن است که میدانم خدا این من جدید را هم دوست دارد حتی اگر منی عاشق یا شاید بهتر است از صفت های جدیدم استفاده کنم تشنه قدرت و تسلط باشد حتی اگر منی خبیث باشد !

خبیث! چقدر این واژه برایم بعید بود... ولی اکنون میتوانم بهتر از لغت نامه دهخدا تعریفش کنم .

خبیث یعنی عاشق

خبیث یعنی تلاش برای محبت کردن

خبیث یعنی حرف دلت را زدن

خبیث یعنی رازداری

خبیث یعنی گفتن حقایق

خبیث یعنی من !

برای خبیث نبودن باید عشقت را رها کنی

برای خبیث نبودن باید به هرکس دیگران میپسندند محبت کنی

برای خبیث نبودن باید حرفی را بزنی که دیگران میخواهند

برای خبیث نبودن باید رازها را فاش کنی تا کنجکاویشان سرکوب نشود

برای خبیث نبودن باید حقایق را آنطور ببینی و بشنوی که آن ها میخواهند

برای خبیث نبودن باید من نباشی!


..::: از وب دوست خوبم 


...

آب پاکی که میگفتند همین است !
بی هوا که بریزی روی دستت دلت یخ میکند، یخ...
درست مثل حالا !

...آرزو ها

حــال بــدی دارم

انگار چــراغ جـــادو در دسـت هایـــــت باشد 

و بدانـــــی

آرزوهایــــت هرگـــــــز بـرآورده نــمی شوند

با ایـــــن حـــــال 

هِــــــــی آرزو کنـی... 

خسته ام...

خداوندا !
خسته ام از فصل سرد گناه و دلتنگ روزهای پاکم...
بارانی بفرست...

چتر گناه را دور انداخته ام...

آپلود عکس رایگان و دائمی


گناه

غیبت به هنگامی که حضورت لازم است ...

گناهی نابخشودنی محسوب می شود !!


دور دست ها...

به امتداد که مینگرم...

افق را میبینم...ودر امتداد افق چیزی صدایم میکند که بیا... 

کجا...! نمیدانم !

یقینا به دور دست های انتها...

آپلود عکس رایگان و دائمی

ما انسانها...

هر چه انسان تر باشیم زخمها عمیق تر خواهند بود!
هر چه بیشتر دوست بداریم بیشتر غصه خواهیم داشت.
بیشتر فراق خواهیم کشید و تنهائی هایمان بیشتر خواهد شد.
شادی ها لحظه ای و گذرا هستند
شاید خاطرات آنها تا ابد در یاد بماند
اما رنجها داستانش فرق میکند ...
تا عمق وجود آدم رخنه می کند و ما هر روز با آنها زندگی می کنیم انگار که این خاصیت انسان بودن است...

خدایا...

خدا امید هیچکس ُ نا امید نکن...