اشتباهــــی... !

اشتباهــــی... !

...از عشـــــق که حرف می زنی یاد حبـــــابی می افتم که به تلنگری بند است
اشتباهــــی... !

اشتباهــــی... !

...از عشـــــق که حرف می زنی یاد حبـــــابی می افتم که به تلنگری بند است

شکوفه ی اندوه

شادم که در خیال تو می سوزم

شادم که در خیال تو می گریم

شادم که بعد وصل تو باز اینسان

در عشق بی زوال تو می گریم

پنداشتی که چون ز تو بگسستم

دیگر مرا خیال تو در سر نیست

اما چه گویمت که جز این اتش

بر جان من شراره ی دیگر نیست ...


   فروغ فرخزاد !


...یک بار

یک بار که تنها بمانی...
یک بار که بشکند
دلت
غرورت
اعتمادت...
همین یک بار ها کافیست تا یک عمر
از پشت نگاهی ترک خورده به آدمها بنگری
انقدر تیز و برنده میشوی که
باید تابلوی ورود ممنوع به خودت نصب کنی...

بعضی آدم ها...

بـعضـی آدم هـا را نـمیشـود داشـت !

فقـط مـیشـود یـک جـور خـاصـی دوستـشـان داشـت !
بـعضـی آدم هـا اصـلا بـرای ایـن نـیستـنـد ،
کـه بـرای تـو بـاشنـد یـا تـو بـرای آن هـا !
اصـلا بـه آخـرش فکـر نـمـی کنـی ... 
آنهـا بـرای ایـننـد کـه دوستـشـان بـداری ،
آن هـم نـه دوسـت داشتـن مـعمـولـی نـه حتـی عـشـق !

یـک جـور خـاصـی دوسـت داشتـن کـه اصـلا هـم کـم نـیسـت ...!
ایـن آدم هـا حتـی وقتـی کـه دیگـر نـیستنـد هـم ،
در کنـج دلـت تـا ابـد یـه جـور خـاص دوسـت داشتـه خـواهنـد شـد ...


+ ... 

زندگی میکنم ...

زندگی میکنم ... 
حتی اگر بهترین هایم را از دست بدهم!!! 
چون این زندگی کردن است که بهترین های دیگر را برایم میسازد ،
بگذار هر چه از دست میرود برود؛ من آن را میخواهم که 
به التماس آلوده نباشد، حتی زندگی را .

بابا لنگ دراز مــــــــن...

بابا لنگ درازِ من همین که هستی

 دوستت دارم ...

حتی سایه ات را که هرگز به آن

 نمیرسم ...!
 
+جــــودی آبوت...

...

بدترین حالت ماجرا این است که طاقتمان تمام شود !

به روی خودمان نیاوریم...

و تا زمان مرگ ادامه دهیم...

خیلی ها این طور زندگی میکنند.

دست انداز کم طاقتی را رد کرده اند...

و افتاده اند توی سرازیری عادت...

روزی میرسد

روزی میرسد که ادم دست به خود کشی میزند...

نه اینکه رگش را بزند... قید احساسش را میزند.

...

کسی که قدش به عشق نمیرسه،  غرورتم بذاری زیر پاش...

بازم بهش نمیرسه !

تنهایی من

تنهایی ِ من شاید، از نوع ِ نادرش باشد !
تنهایی ِ من پُر صداست...
پچ پچ ِ فکر دارد...
زوزه ی باد هم...

آوای دل تنگی هم که غوغا می کند...


همه اش به کنار !
ملودی ِ دوست داشتنی ام را بگو ، که وقتی اوج می گیرد،
اشک هم عنان از کف می دهد و صدای چک چک اَش سر به آسمان می ساید...
همیشه می گفتی که من متفاوت از دیگرانت بودم
آری
دیگر باورم شده
این چنین دل تنگی ها را فقط من تاب می آورم و بس...

دلتنگم

دلتنگــــــم...
مثل آن ابر بهار که برای باریدن دل دل میکند...!
دلتنگم مثل وقتی که بی صدا رفتی...
دلتنگم مثل ...
مثال ندارد دلتنگیـــم...