اشتباهــــی... !

اشتباهــــی... !

...از عشـــــق که حرف می زنی یاد حبـــــابی می افتم که به تلنگری بند است
اشتباهــــی... !

اشتباهــــی... !

...از عشـــــق که حرف می زنی یاد حبـــــابی می افتم که به تلنگری بند است

برای خودتان ...

یک چیزهایی را برای خودتان نگهدارید ؛

بگذاریدشان ته ته دلتان و شبی نصفه شبی بروید سراغشان و یادش کنید .

عکس هایی باید باشد که فقط خودتان ببینید ...

ته شیشهء عطری که فقط خودتان بویش را به یاد داشته باشید...

یک حس هایی باید فقط مال خوتان باشد .

خساست کنید از بازگوییش . به کسی ندهید...

رفتنی اگر خواست برود بگذارید برود...اصرار نکنید به ماندنش...

اما خاطره ها را سفت بچسبید رها نکنید .

خاطره ها گاهی نیمه شبی که دیوانه شدید دستتان را میگیرد ، شک نکنید...

بعضی کلمات مال شما هستند . به دیگران ندهید .

عادت کنید کلمه ها را حراج نکنید . کلمات حرمت دارند .

کاربردشان را محدود کنید به دیگرانی که دوست تر میدارید .

تماشا کنید ، نبینید . گوش بسپارید ، نشنوید. لمس کنید ، به خاطره بسپارید .

نامه های کاغذی بنویسید . نترسید . بگذارید اشکی هم بچکد کاغذتان را خراب کند..

یاد بگیرید دل یک حجم ضربان دار کوچک است ، نشکنیدش غصه دارش نکنید .

اگر خط اشکی را روی صورتی میشود با انگشت اشاره پاک کنید ،دنبال دستمال کاغذی نگردید!

دنیا یک بار است ! فردا صبح شاید نباشد !

نگذارید حسرت چیزهایی که در دستانتان بود یک عمر بماند بر دلتان... !

امروز را زندگی کنید...


...

درون من دختری زندگی می کند،
به غایت بینهایت لجباز... 
آستین به فراموشی تو که بالا می زنم، 
با همان سماجت کودکانه اش، 
مو به مو سمفونی صدای بودنت را در لحظه هایم اجرا می کند...

دلم تنگ است...


دلم تنگ است ...

دلم اندازه حجم قفس تنگ است...

سکوت از کوچه لبریز است صدایمخیس و بارانیست...

نمی دانم چرا در قلب من پاییـــز طولانیست ...


گم شد ام!

برای نبودن که . . .

همیشه لازم نیست راه دوری رفته باشی

میتوانی همین جا

پشت تمـــــــــام  ِ بغضهایت ، گم شده باشی...

و تو... از من که گذشت !

او که هیچ!
تمام دنیا هم تو را زیر پا بگذارند، مبادا مثل آنها شوی!
خوب بمان...
نکند خیال خامی در سر بپرورند که با ارزش ترین دارایی ات را له کرده اند...
هرگز اعتقاداتت را زیر پایشان جا مگذار...
هرگز...

+... :(


هیچ کس...

این شعرها دیگر برای هیچ‌کس نیست
نه! در دلم انگار جای هیچ‌کس نیست
آن‌قدر تنهایم که حتی دردهایم
دیگر شبیه دردهای هیچ‌کس نیست
حتی نفس‌های مرا از من گرفتند
من مرده‌ام در من هوای هیچ‌کس نیست
دنیای مرموزی‌ست ما باید بدانیم
که هیچ‌کس این‌جا برای هیچ‌کس نیست
من می‌روم هرچند می‌دانم که دیگر
پشت سرم حتی دعای هیچ‌کس نیست .

خدایا...

هـر بار کـه دلم هـوای خـدا کرد …

نه !

هــر بار کـه خـدا یــاد ِ دلــم کـرد …

تـنـم لــرزید …

نــه از خــدا …

از خـودم !

که از شــیطــان هــم شـیطـان تــَر شــدم …

نـگـاهم را مــی دزدم …

مبادا چشــمم در چشــم خدا گــیر کند …

...


زخم نمیزنی به من که مبتلا ترم کنی...





خدایا...

 خدایــــا ...

 کمکم کن

قلب کوچک من

تحمل این همه غصه را ندارد...

ندارد ...